چو چشم تو من فتنه جویی ندارم چو زلف تو آشفته خویی ندارم چنان کرد عشقت مرا پیش مردم که جز اشک خود آب رویی ندارم ز اشکم به هر سو روان گشته جویی جز آن سرو قد جست و جویی ندارم ز سودای زلف تو دیوانه گشتم جز آن زلف پروای مویی ندارم بکش شاهدی را به زخمی به تیغت که من غیر از این آرزویی ندارم ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85122