چون در صفت آن لب شکر شکن آیم با معنی بس نازک و شیرین سخن آیم با سرو و صنوبر نشود ملتفتم دل بی قامت رعنای تو گر در چمن آیم طوطی صفتم روی در آئینه به پیش آر تا صورت خود بینم و اندر سخن آیم چون غنچه به فکر دهنت پیرهن از شوق صد پاره کنم تیر ز دل خونین بدن آیم از باغ جمال تو عجب نیست اگر من با سرو و گل و سنبل و با یاسمن آیم فکرم به خیالات میان تو چو تنگ است با تنگ ولی هم به خیال دهن آیم ای شاهدی از محنت غربت گله تا چند کو زاد ره و راحله تا با وطن آیم ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85123