ما را درون پرآتش و غافل نگار از آن لعلش شراب کوثر و ما را خمار از آن گفتم به طول عمر شود کارم از تو راست جانم رسید برلب و بگذشت کار از آن روزی به عمر نسبت قد تو کرده ام عمر دراز رفت و من شرمسار از آن پیکانها که در دلم از ناوک تو بود بردم به زیر خاک بسی یادگار از آن عشقت چو در درون دل و جان قرار یافت زین رفت عقل و دانش و صبر و قرار از آن دوران چرخ چون نبود بر مراد خود ای شاهدی مکن گله روزگار از آن ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85133