تا کی کنیم آتش دل را نهان از او وین دود آه دمبدم آرد نشان از او درد تو کرده است راحت جان و دوای دل خالی مباد در دل و جانم مکان از او رمزی به خنده لعل لبت زان دهان نمود ما را به هیچ وجه نبود این گمان از او تا خط سبزگی و گل عارضت دمید بس فتنه ها رسید به دور زمان از او تا بر رخ است شمع رخت در دلم چراغ ما راست نور دیده و آرام جان از او آه از کرشمه های دو چشمت که صد بلا هر لحظه می رسد به دل ناتوان از او چون شمع پیش یار بسوز و خموش باش ای شاهدی مجوی دل مهربان از او ابراهیم شاهدی دده مغلوی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85136