پس عروسی خواست باید بهر او تا نماید زین تزوج نسل رو گر رود سوی فنا این باز باز فرخ او گردد ز بعد باز باز صورت او باز گر زین جا رود معنی او در ولد باقی بود بهراین فرمود آن شاه نبیه مصطفی که الولد سرابیه بهراین معنی همه خلق از شعف می‌بیاموزند طفلان را حرف تا بماند آن معانی در جهان چون شود آن قالب ایشان نهان حق به حکمت حرصشان داده‌ست جد بهر رشد هر صغیر مستعد من هم از بهر دوام نسل خویش جفت خواهم پور خود را خوب کیش دختری خواهم ز نسل صالحی نی ز نسل پادشاهی کالحی شاه خود این صالح است آزاد اوست نی اسیر حرص فرج است و گلوست مر اسیران را لقب کردند شاه عکس چون کافور نام آن سیاه شد مفازه بادیه‌ی خون‌خوار نام نیک بخت آن پیس را کردند عام بر اسیر شهوت و حرص و امل بر نوشته میر یا صدر اجل آن اسیران اجل را عام داد نام امیران اجل اندر بلاد صدر خوانندش که در صف نعال جان او پست است یعنی جاه و مال شاه چون با زاهدی خویشی گزید این خبر در گوش خاتونان رسید مولوی : مثنوی معنوی : دفتر چهارم : بخش ۱۱۹ - عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8526