کل عالم صورت عقل کل است کوست بابای هر آنک اهل قل است چون کسی با عقل کل کفران فزود صورت کل پیش او هم سگ نمود صلح کن با این پدر عاقی بهل تا که فرش زر نماید آب و گل پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود من که صلحم دایما با این پدر این جهان چون جنتستم در نظر هر زمان نو صورتی و نو جمال تا ز نو دیدن فرو میرد ملال من همی‌بینم جهان را پر نعیم آب‌ها از چشمه‌ها جوشان مقیم بانگ آبش می‌رسد در گوش من مست می‌گردد ضمیر و هوش من شاخ‌ها رقصان شده چون تایبان برگ‌ها کف‌زن مثال مطربان برق آیینه ‌است لامع از نمد گر نماید آینه تا چون بود؟ از هزاران می‌نگویم من یکی زان که آکنده‌ست هر گوش از شکی پیش وهم این گفت مژده دادن است عقل گوید مژده چه؟ نقد من است مولوی : مثنوی معنوی : دفتر چهارم : بخش ۱۲۴ - بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کلست چون با عقل کل بکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باشد و راحت جان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8531