ای جبینت ماه و رویت آفتاب می فتد بر خاک کویت آفتاب گرد عالم هست سرگردان چون من روز و شب در جست و جویت آفتاب فتنه می یابد ز مویت روزگار نور می گیرد ز رویت آفتاب روز بر ما تیره و شب شد دراز تا نهان شد زیر مویت آفتاب روز و شب می سوزد و جان می دهد همچو شمع از آرزویت آفتاب کس نباشد مرد میدانت که هست عنبرین چوگان و گویت آفتاب می روی وز دور مانند جلال چشم می دارد به سویت آفتاب جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85337