جان ما دوری ز خاک کوی جانان برنتافت کوی جانان از لطافت زحمت جان بر نتافت شعله ای زد شمع رویش هر دو عالم محو شد ذره بی تاب تاب مهر تابان برنتافت گفتمش جان است آن لب گشت چون از نازکی این سخن لعل لب جان بخش جانان بر نتافت تیر باران بلا بود و دل اندر راه او پشت بر جان کرد و روی از تیرباران برنتافت قالب خاکی من شد غرقه در غرقاب اشک کز تنور سینه ام زین بیش طوفان بر نتافت خود چگونه بر تواند تافت خون عالمی گردنی کز نازکی بار گریبان بر نتافت پای او بر دیده مالیدم شد از مژگان به رنج برگ گل سر تیزی خار مغیلان بر نتافت هر که در این پرده محرم شد ز خود بیگانه گشت هر که با این درد الفت یافت درمان بر نتافت شعله دل سر برآورد از گریبان جلال زان که آتش بیش ازین در زیر دامان بر نتافت جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85378