سرو را خطه کمال نماند رونق گلشن جمال نماند طاق ایوان مکرمت بشکست سرو بستان اعتدال نماند چشم بختم بخفت و مردم را بر سر از خواب جز خیال نماند اهل دل را ز خطّه اندوه دیگر امکان انتقال نماند ای دریغا که در سیاهی عمر آن هنرمند بی همال نماند در تکاپوی حادثات زمان روز عیش و شب وصال نماند چاره صبر است درد ما، لیکن صابری را دگر مجال نماند در چنین واقعه نکرد انشاء اهل دل را دگر مآل نماند آنکه از فرط جود و بخشش او بحر و کان را دگر مثال نماند و آنکه با عقد گوهر بخشش نقص در رشته کمال نماند شاه دریا عطا که با کف او خلق را حاجت سفال نماند حرز آثار خامه عدلش بر رخ ملک خط و خال نماند تا ابد آفتاب دولت او باد تا بنده گر هلال نماند جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85424