آنان که طالب تو نگشتند جاهلند و آنها که دل به دست تو دادند عاقلند در جست و جوی حسن رخت آفتاب و ماه پیوسته در تردّد و قطع منازلند یک ره شکنج زلف برافشان خلاص ده دیوانگان دل شده کاندر سلاسلند عشّاق ظن مبر که مهر از تو بَر کنند یا دست و دل ز دامن عشق تو بگسلند تنها نه من اسیر خم گیسوی توام خلقی به جست وجوی تو مدهوش و بی دلند ما غرقه در تموّج دریای بی خودی وانان چه غم خورند که برطرف ساحلند در چارسوی محنت و عشق و غم و بلا امروز سالهاست که با ما معاملند بردند شاهدان به شمایل دل جلال فریاد ازین بتان که چه شیرین شمایلند جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۱۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85437