گرچه غریق بحر مضایق چو لنگرم آخر دلی وسیع چو بحری ست در برم چون بحر اگر چه نیست به جز باد در کفم از گوهر نسفته چو دریا توانگرم من صافی اندرون و حریفان دور ما خونم همی خورند به دستان که ساغرم از سوز سینه دامن عودی آسمان دود دلم گرفته تو گویی که مجمرم چون تیغ اگر برهنه ام از جور روزگار زانم زبان دراز که پاکیزه گوهرم جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۱۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85515