به رخ خاک درت رُفتیم و رَفتیم دعای دولتت گفتیم و رفتیم ز روی خویش کردی دور ما را چو گیسویت برآشفتیم و رفتیم جفاهای ترا با کس نگفتیم درون سینه بنهفتیم و رفتیم ز جور یار سنگین دل همه راه به گریه سنگ را سُفتیم و رفتیم چو غنچه بس که پرخون شد دل ما چو گل ناگاه بشکفتیم و رفتیم چو کردی خوار چون خاشاک ما را عنان باد بگرفتیم و رفتیم به خود بیرون نمی رفتیم ازین در ولی از خود به در رفتیم و رفتیم به عهدت خواب خوش هرگز نکردیم کنون آسوده دل خفتیم و رفتیم وگر خود رفتن ما بود کامت به جان منّت پذیرفتیم و رفتیم جلال! ار قوّت رفتن نداریم میان سیل خون افتیم و رفتیم جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۲۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85535