در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست نه فلک پیشش نشان تیر آهی بیش نیست چیست این طول امل فکری کن ای سست‌اعتقاد بر سر آمد وعده آخر سال و ماهی بیش نیست می‌رود از باد خوش‌تر ابلق لیل و نهار روز و شب یک گردش چشم سیاهی بیش نیست چند در هامون توان گردید ای حق‌ناشناس تا به منزلگاه جانان مدّ آهی بیش نیست آتش کین چند افروزی و خواهی سوختن استخوان من که یک مشت گیاهی بیش نیست در رهش قصاب چون بسمل ‌شدی تسلیم باش دست و پا تا چند آخر قتلگاهی بیش نیست قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85787