سرم ز مَندَل و دوشم گر از عبا خالی است هزار شکر که دکانم از ریا خالی است میان عینک و چشم امتیاز آزرم است ز شیشه کم بود آن دیده کز حیا خالی است حریص را نشود دیده پر ز خاک دو کون به هر دری که رود کاسه ی گدا خالی است ز خاک کم بود آن تن که پایمال نشد سفال بهتر از آن دل که از وفا خالی است هزار داغ توام بر دل است و کج‌بینان گمان برند که این خانه ز آشنا خالی است به دانه‌های سرشگ است چشم من روشن ز گردش اوفتد آنگه که آسیا خالی است جرس ز ناله شود رهنمای گمشدگان دلیل کی شود آن دل که از صدا خالی است فریب مجلس روحانیان مخور قصاب بیا که جای تو امروز پیش ما خالی است قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85797