ز وصلش دور بودم جان ز بس می‌رفت و می‌آمد نگشتم محرم آنجا تا نفس می‌رفت و می‌آمد هنوزم بیضه از خون بود کز ذوق گرفتاری دلم صدبار نزدیک قفس می‌رفت و می‌آمد صدای دوستی نشنیدم از این بی‌قراری‌ها به گوشم گاهی آواز جرس می‌رفت و می‌آمد غلط کردم که بر بال کبوتر نامه را بستم طپیدن‌های دل در هر نفس می‌رفت و می‌آمد دل قصاب تا شد پای‌بند ظلمت هجران ز غم هردم بر فریادرس می‌رفت و می‌آمد قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85842