آهوی را کرد صیادی شکار اندر آخر کردش آن بی‌زینهار آخری را پر ز گاوان و خران حبس آهو کرد چون استمگران آهو از وحشت به هر سو می‌گریخت او به پیش آن خران شب کاه ریخت از مجاعت و اشتها هر گاو و خر کاه را می‌خورد خوش تر از شکر گاه آهو می‌رمید از سو به سو گه ز دود و گرد که می‌تافت رو هرکه را با ضد خود بگذاشتند آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر عجز را عذری نگوید معتبر بکشمش یا خود دهم او را عذاب یک عذاب سخت بیرون از حساب هان کدام است آن عذاب؟ ای معتمد در قفس بودن به غیر جنس خود زین بدن اندر عذابی ای بشر مرغ روحت بسته با جنسی دگر روح بازاست و طبایع زاغ‌ها دارد از زاغان و جغدان داغ‌ها او بمانده در میانشان زارزار همچو بوبکری به شهر سبزوار مولوی : مثنوی معنوی : دفتر پنجم : بخش ۳۹ - قصهٔ محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهٔ آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهٔ خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8585