خورشید تف از عارض تابان تو دارد مه روشنی از شمع شبستان تو دارد تمکین و سرافرازی و رعنایی و خوبی سرو سهی از قدّ خرامان تو دارد خود را ز حشم کم ز سلیمان نشمارد آن مور که ره بر شکرستان تو دارد آفاق ز رخ کرده منوّر گل خورشید پیداست که رنگی ز گلستان تو دارد هنگام تبسّم ز غزل‌خوانی بلبل رمزی است که گل از لب خندان تو دارد گر طعنه زند بر چمن خلد عجب نیست آن دل که گل غنچه پیکان تو دارد برکش ز میان تیغ و به قصاب نظر کن چون گردن تسلیم به فرمان تو دارد قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85854