ندیدم چون تو شوخ از سرکشی برگشته‌مژگان‌تر ندیدم از تو آشوب جهانی نامسلمان‌تر ز بهر آنکه ریزی بر زمین خون اسیران را شوی از چشم مست خویشتن هر روز مستان‌تر خرام از قد و قد از ناز و ناز از جلوه زیباتر نگاه از چشم و چشم از طور و طور از شیوه فتان‌تر بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران پریشان کرد زلف و گفت از زلفم پریشان‌تر ز بهر پیشکش جان بر کف دست آمدم سویش چو دیدم ابروی خون‌ریزش از شمشیر برّان‌تر چو بشنید از غزل را از ره مهر و وفا سویم تبسم کرد و گفت ای خانه از ویرانه ویران‌تر تو گر قصاب خواهی سبز بستان محبت را بباید کرد پیدا دیده‌ای از ابر گریان‌تر قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85884