بازم از خون جگر دیده تر شد لبریز پایت از چشم من آلوده نگردد، پرهیز طفل اشگم نزند پا به زمین از دامن چه کند پیش پدر هست جگرگوشه عزیز تو به فریاد رس ای دوست که در روز حساب نیست در دست به جز داغ توام دستاویز ساقی دهر گرت جام ببخشد زنهار جز می شوق اگر آب حیات است بریز هست در بستر غم شب همه شب تا به سحر حلقه زلف تو بر زخم دعا غالیه بیز صبر در کشتن قصاب ستم‌کش ز چه روی گردن او به رضای تو و شمشیر تو تیز قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85896