در دلم عیشی که می‌بینم غم یار است و بس زخم‌های ناوک مژگان دلدار است و بس در درون کعبه و بتخانه گردیدم بسی رو به هر جانب که کردم جلوه یار است و بس مست عشقم پای‌بند کفر و ایمان نیستم این‌قدر دانم که با لطف ویم کار است و بس از چنین ویرانه منزل چشم آسایش مدار عیش این در گشته تا بوده است آزار است و بس از کس دیگر چو نالد شکوه بیجا کردن است در جهان قصاب سرگردان کردار است و بس قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85897