آنچه ناید هرگزم از دست تدبیر است و بس گردنم در حلقه فرمان تقدیر است و بس بس ندارد الفتی با یکدگر آب و گلم روز و شب ویرانه‌ام در فکر تعمیر است و بس آنکه هرگز در میان حلقه هم‌صحبتان کفش در پایم نسازد تنگ زنجیر است و بس بس هدف گشتم ز هر جانب خدنگ غمزه را قوت پرواز بالم از سر تیر است و بس آنچه در خلوت‌سرای دوست هرشب تا سحر روی‌گردان از دعایم گشته تأثیر است و بس می‌رود از سر غرور جهل چون مو شد سفید زهر را در عالم حکمت دوا شیر است و بس برنمی‌آید ز من قصاب کاری در جهان آنچه می‌آید ز من هر لحظه تقصیر است و بس قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85898