مهی دارم که هرگه پرده بردارد ز رخسارش رود خورشید در زیر نقاب از شرم دیدارش بتی غارتگر هوشی ز قد با سرو هم‌دوشی ز لب چون غنچه خاموشی که کس نشنیده گفتارش فرنگی طفل بی‌باکی به قصد دین و ادراکی ز زلف افکنده فتراکی که عالم شد گرفتارش ز دل بی‌رحم صیادی ز درس دانش استادی ز قامت سرو آزادی که حق باشد نگهدارش به تیره غمزه دل‌دوزی به رخ شمع شب‌افروزی به غبغب صبح نوروزی که گلریزان بود کارش سراپا کافرستانی ز پا تا سر گلستانی که گلچین هوس هرگز نچیده گل ز گلزارش مریض عشق او را درد افزون می‌شود دائم به در کی جان برد قصاب هرکس گشت بیمارش قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85906