می‌دهد هر ساعتی چشمش شرابم ز اعتراض می‌نماید آتش لعلش کبابم ز اعتراض نیست حرفش بیش از این کز پیش من کم کن گذر زیر لب گاهی که می‌گوید جوابم ز اعتراض روبرو هرگه که برخوردم به آن دریای حسن همچو ماهی در خوی خجلت بر آبم ز اعتراض همچو موم نحل کز خورشید می‌پاشد ز هم پیش رخسار تو چون آیم خرابم ز اعتراض دست از جان شسته در پیشش گریزم هر نفس بر سر دریای بی‌تابی حبابم ز اعتراض کی مرا بیدار سازد خوف روز رستخیز چون کند افسون چشم او به‌‌ خوابم ز اعتراض می‌برد قصاب بی‌هوشی به راه گلشنم چون زند آن دل‌ربا بر رخ گلابم ز اعتراض قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85917