بسوز بر تن خاکی ز داغ یار چراغ به دست خویش ببر بر سر مزار چراغ مده ز کف دل روشن به پشت‌گرمی مهر برای تیرگی شب نگاهدار چراغ به خلق و چرب‌زبانی سخن دریغ مکن که ماند از تو به یک‌سو به یادگار چراغ دلیل تیره‌دلان شو که دستگیری غیر چنان بود که گذاری به رهگذار چراغ فزون ز قسمت خود از جهان مخواه ز کس مدار بیهده در پیش چشم تار چراغ ز تیرگی نتواند به پیش پا دیدن اگر دهنت به دست گدا هزار چراغ حذر ز آه پریشان‌دلان نما قصاب منه به رهگذر بار زینهار چراغ قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85931