ما اسیران همه مرغان خوش‌الحان همیم هم‌زبان نفس و همدم بستان همیم جمع گردیده به یک‌جا همه چون رشته شمع همه دل‌سوز هم و سر به گریبان همیم همه خاک ته میخانه یک میکده‌ایم همه سرشار ز یک باده و مستان همیم می‌کند عکس یکی جلوه در آیینه ما چشم بگشوده به روی هم و حیران همیم لیلی ما همه در عالم معنی است یکی در حقیقت همه مجنون بیابان همیم جان سپردن به خموشی ز هم آموخته‌ایم عشق‌بازان همه شاگرد دبستان همیم تیره‌بختان همه از آتش هم می‌سوزند همه آتش‌نفسان برق نیستان همیم عندلیب و من و پروانه نداریم نزاع آخر این قوم جگرسوخته یاران همیم پشت ما نیست خم از منت دونان چو کمان راست چون تیر به کیش هم و قربان همیم چشم‌سیریم و نداریم امیدی به کسی ما فقیران همه قانع به لب نان همیم نشود یک سر مو جمع دل ما قصاب بس‌که ما طایفه چون زلف پریشان همیم قصاب کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85952