قوم یونس را چو پیدا شد بلا ابر پر آتش جدا شد از سما برق می‌انداخت می‌سوزید سنگ ابر می‌غرید رخ می‌ریخت رنگ جملگان بر بام‌ها بودند شب که پدید آمد ز بالا آن کرب جملگان از بام‌ها زیر آمدند سر برهنه جانب صحرا شدند مادران بچگان برون انداختند تا همه ناله و نفیر افراختند از نماز شام تا وقت سحر خاک می‌کردند بر سر آن نفر جملگی آوازها بگرفته شد رحم آمد بر سر آن قوم لد بعد نومیدی و آه ناشکفت اندک‌اندک ابر وا گشتن گرفت قصهٔ یونس درازاست و عریض وقت خاک است و حدیث مستفیض چون تضرع را بر حق قدرهاست وان بها کان جاست زاری را کجاست؟ هین امید اکنون میان را چست بند خیز ای گرینده و دایم بخند که برابر می‌نهد شاه مجید اشک را در فضل با خون شهید مولوی : مثنوی معنوی : دفتر پنجم : بخش ۶۶ - قصهٔ قوم یونس علیه‌السلام بیان و برهان آنست کی تضرع و زاری دافع بلای آسمانیست و حق تعالی فاعل مختارست پس تضرع و تعظیم پیش او مفید باشد و فلاسفه گویند فاعل به طبع است و بعلت نه مختار پر تضرع طبع را نگرداند گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8612