آن دل که ز عشق چه غنچه شکفت هر نکته که گفت ز حسن تو گفت بیدار غمت از صبح ازل تا شام ابد یک لحظه نخفت گوش دل هر هوشیار دلی هر نغمه شنفت هم از تو شنفت مژگان من دلرفته ز دست جز خاک ره کوی تو نرفت از اشک و سرشک روان دلم پیداست حقیقت راز نهفت آندل که نگشته ز طاقت طاق حاشا که بود با عشق تو جفت این غم که نصیب مفتقر است هرگز ندهد از دست به مفت غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86233