تا رایت عشق افراخته ام در وادی حیرت تاخته ام هنگام قمار نظر بازی یکجا دل و دین را باخته ام از عشرت و شادی بی خبرم تا با غم دل پردخته ام از من نه عجب گر نیست نشان در بوتۀ غم بگداخته ام حاشا که ز کوی تو پای کشم جز کوی ترا نشناخته ام یک نکته ز عشق اندوخته ام وز کف دو جهان انداخته ام گز مفتقرم از دولت عشق با گنج قناعت ساخته ام غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86234