مذمت عاشقان ز پستی همت است عشق رخ مهوشان فریضۀ ذمت است ز عشق منعم مکن ای ز خدا بی خبر که نقطۀ مرکز دائرۀ رحمت است مترس از طعنۀ جاهل افعی صفت که عشق گنجینۀ معرفت و حکمت است ز نعمت عشق هان مباد غافل شوی که نقمت بی علاج غفلت از این نعمت است ز پرتو نور عشق طور تجلی است دل چه داند آن کس که در بادیۀ ظلمت است ز عشق بر بند لب مگر ز روی ادب که حضرت عشق را نهایت حرمت است صفای عشقت بود کدورت طبع را که عشق سرچشمۀ طهارت و عصمت است ز زحمت و صدمۀ عشق هراسان مباش که راحت جاودان در خور این زحمت است عشق تو جانا مرا شد ز ازل سرنوشت که تا ابد مفتقر شاکر از این قسمت است غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86251