گر تیر غمی بشست گیرد بر سینۀ ما نشست گیرد پشت فلک از تجلی او همچون دل ما شکست گیرد یک غمزۀ آن دو نرگس مست صد شهر خراب و مست گیرد این خام در آرزوی جامی است کز میکدۀ الست گیرد از بادۀ عشق نیست گردد تا دل ز هر آنچه هست گیرد گاهی ز حقایق معانی زان صورت حق پرست گیرد سیر رشتۀ کار خود بیابد گر زلف تو را بدست گیرد در بند تو مفتقر شد آزاد بستی چه کسی ز بست گیرد غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86265