به جرم آنکه عاشقم ز من کناره می کند دچار درد عشق را بدرد چاره می کند به عرصه ای که یکه تاز حسن او قدم زند هزار رخنه در دل در صد سواره می کند فروغ روی او چنان زند ره خیال را که عقل پیر پردۀ خیال پاره می کند فدای ماه پاره ای شوم که تیر غمزه اش دو نیمه قرص ماه را به یک اشاره می کند چه لاله داغم از غمش ولیک خوش دلم که او چه شمع ایستاده و مرا نظاره می کند هر آنچه می کند به من نگار ماهروی من نه چرخ کجروش نه طالع و ستاره می کند شب است روز تار من ز درد بیشمار من مگر بلای عشق را کسی شماره می کند ز سوز آه مفتقر چرا حذر نمی کنی مگر نه سوز او اثر به سنگ خاره می کند غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86272