اگر به شرط مروت وفا توانی کرد گذر به صفۀ اهل صفا توانی کرد به همت ار بروی برتر از نشیمن خاک به زیر سایه هزاران هما توانی کرد به جد و جهد چه عنقا برو به قلۀ قاف اگر که حوصلۀ آن قضا توانی کرد شهود جلوۀ جانان ترا نصیب شود اگر زجاجۀ جان را جلا توانی کرد به گنج معرفت و دولت بقا برسی اگر تحمل فقر و فنا توانی کرد به شاهباز حقیقت گهی تو ره ببری که باز آز و هوا را رها توانی کرد اگر به گلشن دیدار او رهی یابی ز شور عشق چه دستان نوا توانی کرد شمیم طرۀ او گر ترا رسد به مشام فتوحها چه نسیم صبا توانی کرد دو دیده بر هم و چشم دلی فراهم کن به یک نظارۀ او کیما توانی کرد به شاهراه طریقت چه رهسپار شوی ز گرد راه بسی توتیا توانی کرد بدر اشک و عقیق سرشک روی بشوی که تا به همت پاکان دعا توانی کرد چه حلقه بر در او باش مفتقر همه عمر که درد خویش ازین در دوا توانی کرد غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86279