این جنایت بر تن و عرض وی است زخم بر رگ‌های آن نیکوپی است گرچه نفس واحدیم از روی جان ظاهرا دورم ازین سود و زیان تهمتی بر بنده شه را عار نیست جز مزید حلم و استظهار نیست متهم را شاه چون قارون کند بی‌گنه را تو نظر کن چون کند شاه را غافل مدان از کار کس مانع اظهار آن حلم است و بس من هنا یشفع به پیش علم او لاابالی‌وار الا حلم او؟ آن گنه اول ز حلمش می‌جهد ورنه هیبت آن مجالش کی دهد؟ خون بهای جرم نفس قاتله هست بر حلمش دیت بر عاقله مست و بی‌خود نفس ما زان حلم بود دیو در مستی کلاه از وی ربود گرنه ساقی حلم بودی باده‌ریز دیو با آدم کجا کردی ستیز؟ گاه علم آدم ملایک را که بود؟ اوستاد علم و نقاد نقود چون که در جنت شراب حلم خورد شد ز یک بازی شیطان روی زرد آن بلادرهای تعلیم ودود زیرک و دانا و چستش کرده بود باز آن افیون حلم سخت او دزد را آورد سوی رخت او عقل آید سوی حلمش مستجیر ساقی ام تو بوده‌یی دستم بگیر مولوی : مثنوی معنوی : دفتر پنجم : بخش ۸۳ - حواله کردن پادشاه قبول و توبهٔ نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8629