ای شاهد عالم سوز در حسن و دلارائی وی شمع جهان افروز در جلوه و زیبائی حسن تو تجلی کرد در طور دل عشاق چون سینۀ سینا شد هر سرّ سویدائی عشق رخ تو آتش در خرمن هستی زد شد هر شررش شوری در هر سر و سودائی مرغان چمن هر یک در نغمه بیاد تو بلبل به غزلخوانی طوطی بشکر خائی ما سوختۀ هجریم افروختۀ هجریم آموختۀ هجریم با صبر و شکیبائی دلدادۀ روی تو آشفتۀ موی تو سرگشتۀ کوی تو چون واله و شیدائی ای خاک درت برتر ز آئینۀ اسکندر اقلیم ملاحت را امروزه تو دارائی ای سر و قدت رعنا اندر چمن خوبی خوبان همه در معنی اسم و تو مسمائی از مفتقر دلریش کاری نرود از پیش جز آنکه به لطف خویش این عقده تو بگشائی غروی اصفهانی : دیوان کمپانی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86318