گفت من به از توکل بر ربی می‌ندانم در دو عالم مکسبی کسب شکرش را نمی‌دانم ندید تا کشد شکر خدا رزق و مزید بحثشان بسیار شد اندر خطاب مانده گشتند از سؤال و از جواب بعد از آن گفتش بدان در مملکه نهی لا تلقوا بایدی تهلکه صبر در صحرای خشک و سنگلاخ احمقی باشد جهان حق فراخ نقل کن زین جا به سوی مرغزار می‌چر آن جا سبزه گرد جویبار مرغزاری سبز مانند جنان سبزه رسته اندر آن جا تا میان خرم آن حیوان که او آن جا شود اشتر اندر سبزه ناپیدا شود هر طرف در وی یکی چشمه ی روان اندرو حیوان مرفه در امان از خری او را نمی‌گفت ای لعین تو از آن‌جایی چرا زاری چنین؟ کو نشاط و فربهی و فر تو؟ چیست این لاغر تن مضطر تو؟ شرح روضه گر دروغ و زور نیست پس چرا چشمت ازو مخمور نیست؟ این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی توست نزبگلربگی چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک؟ ور تو ناف آهویی کو بوی مشک؟ زان که می‌گویی و شرحش می‌کنی چون نشانی در تو نامد ای سنی؟ مولوی : مثنوی معنوی : دفتر پنجم : بخش ۱۰۲ - جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8648