شه من بدرد عشقت بنواز جان ما را که دلم ز درد یابد همه راحت و دوا را چو جمال خود نمائی نظرم بخویش نبود چو مه تمام بینم چه نظر کنم سها را بکمال عشقبازان نرسند خودپرستان بحریم پادشاهی چه محل بود گدا را ز خودی برآی آنگه ار نی بگوی ای دل که تو تا توئی نبینی سبحات کبریا را اگر ای کلیم داری خبری ز ذوق نازش ز کلام لن ترانی تو نظاره کن لقا را ظلمات هستی خود تو بصدق در سفر کن چو خضر اگر بجوئی سر چشمه بقا را چو بدوست انس یابی دل خود ز انس برکن مشناس هیچکس را چو شناختی خدا را بحسین خسته هر دم چو مسیح جان ببخشد سحری ز کوی جانان چو گذر بود صبا را حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86612