دلا اگر نفسی می زنی به صدق و صفا به جان بکوش که باشی غلام اهل وفا به هر قبیله چه گردی اگر تو مجنونی بیا و قبله گزین از قبیله ی لیلا چو تشنه لب به بیابان هلاک خواهی شد غنیمتی شمر ای دوست صحبت دریا اگر تو لذت ناز حبیب می دانی شفا ز رنج بجوی و ز درد خواه دوا اگر ستم رسد از دوست هم به دوست گریز کجا رود به جهان وامق از در عذرا مجوی جانب جانان ز عقل راهبری که عشق دوست بود سوی دوست راهنما میان شب به چراغ آفتاب نتوان جست که آفتاب هم از نور خود شود پیدا به پای مورچه نتوان به کوه قاف رسید برو تو تعبیه کن خویش در پر عنقا طریق عقل رها کن بعشق ساز حسین اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86615