ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم یا آنکه نیست در طلب از خود خبر مرا لب خشکم از هوای تو ای جان و دیده تر خود نیست در جهان به جز از خشک و تر مرا روزیکه لشگر غم تو دل بتاختن نبود بغیر عشق پناه دگر مرا گر صد هزار ناوک محنت ز دست دوست غیر از دل شکسته نباشد سپر مرا دیوانه ام مرا ز نصیحت چه فایده ناصح مده ز بهر خدا دردسر مرا شیرینی و حلاوت شعرم غریب نیست کز شکر لعل تست دهن پر شکر مرا آه حسین در دلت ای جان اثر نکرد با آنکه سوخت آتش آه سحر مرا حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86618