به یک لطیفه که دوشینه ذوالجلال انگیخت میان ما و تو بنگر که چون وصال انگیخت چه لطف بود که دور سپهر از سر مهر میان مشتری و ماه اتصال انگیخت هزار طایر جان را شکار کرد رخت چو دام و دانه ی مشکین ز خط و خال انگیخت غلام قدرت آنم که از کمال کرم جمال روی تو در غایت جلال انگیخت چو بر صحیفه ی دل نقش بند فکرت من مثال پیکرت ای ماه بیمثال انگیخت خط از بنفشه رخ از لاله قد ز سرو سهی دهن چو شکر شیرین لب از زلال انگیخت حسین اگر چه خیالی شود ز ضعف رواست چو نقش حسن تو در صفحه ی خیال انگیخت حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86651