بیا که جان من از داغ انتظار بسوخت دلم ز آتش هجرانت ای نگار بسوخت قرار و صبر و دل و عقل بود مونس من کنون ز آتش شوق تو هر چهار بسوخت به حال من منگر زانکه خاطرت سوزد از اینکه جان من خسته فکار بسوخت مباد آنکه رسد دود غم به دامن گل ز عندلیب ستمکش اگر هزار بسوخت ز دور چرخ ندانم چه طالع است مرا که کشت زار امیدم به نوبهار بسوخت ز سوز سینه ی مجروح من نشد آگه مگر کسیکه چو من از فراق یار بسوخت در این دیار من از بهر یار معتکفم وگرنه جان حسین اندرین دیار بسوخت حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86656