کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست کدام سر که سراسیمه ی هوای تو نیست کدام طایر قدسی نشد گرفتارت کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست کدام سینه نشد آستان درد و غمت کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست مرا ز گوش چو سود ار حدیث تو نبود مرا ز دیده چه حاصل اگر لقای تو نیست بیا به منظره ی چشم روشنم بنشین که خانه ی دل تاریک بنده جای تو نیست تو را چو دید دلم شد ز خویش بیگانه به خویش بسته بود هر که آشنای تو نیست گریختن ز جفا شرط عاشقی نبود جفای تو بر عاشق کم از وفای تو نیست به کس مراد میندیش کام خویش برآر که کام این دل شوریده جز رضای تو نیست دهان خویش به مشک و گلاب شست حسین هنوز گفته ی او لایق ثنای تو نیست حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86662