خر بسی کوشید و او را دفع گفت لیک جوع الکلب با خر بود جفت غالب آمد حرص و صبرش بد ضعیف بس گلوها که برد عشق رغیف زان رسولی کش حقایق داد دست کاد فقر ان یکون کفر آمده‌ست گشته بود آن خر مجاعت را اسیر گفت اگر مکر است یک ره مرده گیر زین عذاب جوع باری وا رهم گر حیات این است من مرده به ام گر خر اول توبه و سوگند خورد عاقبت هم از خری خبطی بکرد حرص کور و احمق و نادان کند مرگ را بر احمقان آسان کند نیست آسان مرگ بر جان خران که ندارند آب جان جاودان چون ندارد جان جاوید او شقی‌ست جرات او بر اجل از احمقی‌ست جهد کن تا جان مخلد گرددت تا به روز مرگ برگی باشدت اعتمادش نیز بر رازق نبود که بر افشاند برو از غیب جود تاکنونش فضل بی‌روزی نداشت گرچه گه‌گه بر تنش جوعی گماشت گر نباشد جوع صد رنج دگر از پی هیضه بر آرد از تو سر رنج جوع اولیٰ بود خود زان علل هم به لطف و هم به خفت هم عمل رنج جوع از رنج‌ها پاکیزه‌تر خاصه در جوع است صد نفع و هنر مولوی : مثنوی معنوی : دفتر پنجم : بخش ۱۲۱ - غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8667