جان فدای آنکه ما را بی مهابا میکشد کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود سوی دیگر میکشد آنشوخ و ما را میکشد آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی چون بلای ناگهان آید ز بالا میکشد تا بود فردا میان گشتگان عشق دوست عاشق آن نازنین خود را بعمدا میکشد کشتنش آب حیات عاشقان آمد از آن زنده میگردم من آشفته دل تا میکشد دیگران را گر تقاضا میکند میر اجل عاشق بیچاره خود را بی تقاضا میکشد گر بقصد کشتن آید دوست منعش کم کنید تا حسین خسته را بکشد که زیبا میکشد حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86671