تو پادشاه و من از بندگان درگاهم بغیر تو ز تو چیز دگر نمی خواهم سزد که بر سر عالم علم برافرازم کز آن زمان که غلام توام شهنشاهم بسوز آتش سودای تو همی سازم سمندرم من و این آتش است دلخواهم اگر چه بیخود و مجنون شدم هزاران شکر که از لطافت لیلی خویش آگاهم بر آستان تو چون راستان مقیم شوم اگر بصدر جلالت نمیدهی راهم ز خدمتت نروم زانکه از غلامی تست همه سعادت و اقبال و منصب و جاهم به پیش خویش بخوانی شبی حسینی را بگوش تو چو رسد ناله سحرگاهم حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۱۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86758