پای خیال سست شد در طلب وصال تو کاش به خواب دیدمی یک نفسی خیال تو آه که کی سپردمی راه به کوی کبریا گر نشدی دلیل من پرتوی از جمال تو هر که ز روی مسکنت خاک ره طلب نشد محرم راز کی شود در حرم جلال تو بلبل جان گسسته دم بی گل سوری رخت طوطی طبع بسته لب بی شکر مقال تو از لب روح بخش تو آب زلال میچکد بو که به کام دل چشم چاشنی زلال تو دام شکار جان من سلسله های طره ات دانه طایر دلم نقش خیال خال تو چند ز گفتگو حسین هان رخ است و جان و سر حال بجو که هرزه است این همه قیل و قال تو حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۲۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86810