بیا ایکه جانرا مداوا توئی که ما دردمند و مسیحا توئی جهان چون تن است و تو جان جهان که چون جان نهان و هویدا توئی چو ظاهر بباطن بیامیختی گهی ما تو باشیم و گه ما توئی غلط میکنم ما و تو خود کجاست در آنجا که ای جان تنها توئی بزن آتش ای عشق در ما و من که ما جمله لائیم والا توئی بهر گوشه ای از تو صد فتنه است که سرمایه شور و غوغا توئی تو معشوقی ای عشق و هم عاشقی که لیلی و مجنون شیدا توئی ز عالم چو آیینه ای ساختی تماشاگر و هم تماشا توئی فزایش نخواهم من از دیگری که روح مرا راحت افزا توئی ز هر ذره جلوه دهی حسن خویش که در دیده پیوسته بینا توئی گر آشفته آید حدیث حسین تو معذور دارش که گویا توئی حسین خوارزمی : دیوان اشعار : غزلیات، قصاید و قطعات : شمارهٔ ۲۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/86842