کرد رجعت بروم باز آمد رفت چون کبک و همچو باز آمد قطره اش چون فزود دریا شد بود عالی ز عشق اعلی شد چون چنین شد مگو نیافت ورا کانچه می جست شد بر او پیدا مطربان را بخواند از سراو بی سر و پا ببام و بر در او میزد افغان قوی ببانگ و خروش بحر عشقش از او بموج و بجوش حیرت خلق شد در آن افزون کاین چه شور است و این چگونه جنون بیقراریش از غم هجران بیشتر گشته زاند م هجران همه از عکس او شده مجنون هیچکس را نمانده صبر و سکون پیر و برنا چو ذره ها رقصان پیش آن آفتاب عشق از جان گشت در چشم سرد هر آئین همه را عشق و عاشقی شد دین سلطان ولد : ولدنامه : بخش ۳۷ - برگشتن مولانا از دمشق بروم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/87169