اندر آمد پیش پیغامبر ضریر کی نوابخش تنور هر خمیر ای تو میر آب و من مستسقی‌ام مستغاث المستغاث ای ساقی‌ام چون درآمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب زان که واقف بود آن خاتون پاک از غیوری رسول رشک ناک هر که زیباتر بود رشکش فزون زان که رشک از ناز خیزد یا بنون گنده‌پیران شوی را قما دهند چون که از زشتی و پیری آگهند چون جمال احمدی در هر دو کون کی بده‌ست ای فر یزدانیش عون؟ نازهای هر دو کون او را رسد غیرت آن خورشید صد تو را رسد که در افکندم به کیوان گوی را در کشید ای اختران هی روی را در شعاع بی‌نظیرم لا شوید ورنه پیش نور من رسوا شوید از کرم من هر شبی غایب شوم کی روم؟ الا نمایم که روم تا شما بی من شبی خفاش‌وار پر زنان پرید گرد این مطار همچو طاووسان پری عرضه کنید باز مست و سرکش و معجب شوید بنگرید آن پای خود را زشت‌ساز همچو چارق کو بود شمع ایاز رو نمایم صبح بهر گوشمال تا نگردید از منی زاهل شمال ترک آن کن که درازاست آن سخن نهی کرده‌ست از درازی امر کن مولوی : مثنوی معنوی : دفتر ششم : بخش ۱۹ - در آمدن ضریر در خانهٔ مصطفی علیه‌السلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیه‌السلام کی چه می‌گریزی او ترا نمی‌بیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8743