رفت پیغامبر به رغبت بهر او اندر آخر وآمد اندرجست و جو بود آخر مظلم و زشت و پلید وین همه برخاست چون الفت رسید بوی پیغامبر ببرد آن شیر نر هم‌چنان که بوی یوسف را پدر موجب ایمان نباشد معجزات بوی جنسیت کند جذب صفات معجزات از بهر قهر دشمن است بوی جنسیت پی دل بردن است قهر گردد دشمن اما دوست نی دوست کی گردد به بسته گردنی؟ اندر آمد او ز خواب از بوی او گفت سرگین‌دان درون زین گونه بو؟ از میان پای استوران بدید دامن پاک رسول بی‌ندید پس ز کنج آخر آمد غژغژان روی بر پایش نهاد آن پهلوان پس پیمبر روی بر رویش نهاد بر سر و بر چشم و رویش بوسه داد گفت یا ربا چه پنهان گوهری ای غریب عرش چونی؟ خوش تری؟ گفت چون باشد خود آن شوریده خواب که در آید در دهانش آفتاب؟ چون بود آن تشنه‌یی کو گل چرد آب بر سر بنهدش خوش می‌برد؟ مولوی : مثنوی معنوی : دفتر ششم : بخش ۳۶ - در آمدن مصطفی علیه‌السلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8760