گشت قاضی طیره صوفی گفت هی حکم تو عدل است لاشک نیست غی آنچه نپسندی به خود ای شیخ دین چون پسندی بر برادر ای امین؟ این ندانی که پی من چه کنی هم در آن چه عاقبت خود افکنی؟ من حفر بئرا نخواندی از خبر؟ آنچه خواندی کن عمل جان پدر این یکی حکمت چنین بد در قضا که تورا آورد سیلی بر قفا وای بر احکام دیگرهای تو تا چه آرد بر سر و بر پای تو ظالمی را رحم آری از کرم که برای نفقه بادت سه درم دست ظالم را ببر چه جای آن که به دست او نهی حکم و عنان؟ تو بدان بز مانی ای مجهول‌داد که نژاد گرگ را او شیر داد مولوی : مثنوی معنوی : دفتر ششم : بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8772